میکده

یادمان ذاکر اهل بیت کربلایی سیدسجاد مشهدسری

میکده

یادمان ذاکر اهل بیت کربلایی سیدسجاد مشهدسری

اشعار شب پنجم محرم

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۳ ب.ظ

مناجات

یا صاحب الزمان(عج)

رسیده ایم که سرها بـه آستـان بدهیم

به رویِ چَشم بفرما، چگونه جان بدهیم؟

فقط برایِ حسین(ع) و فقط برایِ حسن(ع)

نیامدیم که دل دستِ ایـن و آن بدهیم

حسین(ع) گفتنِ ما روزِ حشر دیدنی است

قرارِ ماست قیامـت خودی نشان بدهیم

رسیـده ایـم تـسلایِ سینـه­ات باشیم

که اشک های تو را دستِ آسمان بدهیم

بیار تُربت و بر چَشم های ما عنایت کـن

که جانِ تازه­ای امشب به دیدگان بدهیم

حراستِ حـرمِ عمّه هـای تـو با ماست

نفس بـده که بر آن مأذنه اذان بدهیم

شنیده ایم دوبـاره جسارتی شده است

چه می شود به برِ زینبیه(س) جان بدهیم

تمامِ عـمـر نمک گیرِ مجتبی(ع)هستیم

شبِ یتیم شده، گـرمِ گـریه ها هستیم

روضه

دریا شده ام به مد ماهت برسم

پرپر شده ام به سوز آهت برسم

از دور که دیدم به زمین افتادی

بیتاب شدم به قتلگاهت برسم

از خیمه به دیدنت به سر‌ آمده ام

شاید که به آخرین نگاهت برسم

خوردم به زمین ومردم و زنده شدم

تا بلکه عمو به گرد راهت برسم

شرمنده اگر که دیر کردم  نگذاشت

این لشکر تیغ و نیزه راحت برسم

ای وای به زخم بیشمار افتادی

دیدم که چقدر پخش و پار افتادی

هر نیزه که بر تنت توقف میکرد

یک قطعه برای خود تصرف میکرد

سر پنجه گرگ تکه تکه می کرد

هر مرتبه حمله رو به یوسف میکرد

دیدم که چگونه قاتل از عاقبتت

با قهقهه اظهار تأسف میکرد

بر سینه ی تو ثواب نحر گلویت

نامرد به این وآن تعارف میکرد

آنقدر به عشق تو تقلا کردم

در آنهمه نیزه دار جا وا کردم

شمشیر هوا رفته هیاهو شده است

موی تو گرفته و به زانو شده است

در طوف تنت ریخته ات حس کردم

حالاست که وقت نذر بازو شده است

شمشیر فرود آمد و تقدیمت گشت

دستی که فقط بند به یک مو شده است

از تیر سه شعبه ای در آغوشت باز

یک حنجر خشک زیر و رو شده است

در زیر سم اسب به مقتل دیدم

زوار تو یک شکسته پهلو شده است

زمینه

دل عالم به قربونش   شده ام دیده گریونش

مینویسم یه روزی با   خط زر روی ایوونش

السلام علی سیدنا المجتبی کریم آل عبا

بانی کرببلا یاحسن یاحسن

می رسه روزی تو دنیا   نابودی سعودیا

میزنیم تو بقیع فریاد روبرو گنبد آقا

السلام علی سیدنا المجتبی کریم آل عبا

بانی کرببلا یاحسن یاحسن

به روی قلب ثارالله با دل پر زاشک و آه

با تبری ز دشمنها داره میخونه عبدالله

 

عاشقونه سخن میگه از شه بیکفن میگه

داره تو مقتل ارباب از زبون حسن میگه

==================

این صدای هل من ناصره

دیگه عبدالله باید بره

عمه جون دستمو رها کن

جسم آقام رو خاک دشته

خیلی وقته که شمر رفته

توی گودال و برنگشته

رفت همه کار و کسم

آه می گیره نفسم

وای اگه دیر برسم

وااااای

دامناشون از سنگا پره

نیزه ها به جسمت میخوره

ای عموجون فدا سرتو

دست من را اگه بریدند

افتادم روی زخم سینه ت

سخته واست نفس کشیدن

آه پر زخمه تنت

وای خونیه دهنت

آه چرا می زننت

واااای

هرکی با هرچه داره زده

خواهرت از خیمه اومده

هرچی که داشتی بردن آقا

دیگه دنبال چی میگردن

پاشو باید بریم عموجون

خیمه هامونو دوره کردن

وای میسوزه جگرم

آه پیش چشم ترم

رفت یک سمت حرم

واااای

==================

نوحه

دستم از دست عمه کشیدم

روی سوی قتلگاهت دویدم

غیرت مجتبایم  در وقوف منایم

ای عموجان دعا کن برایم

در غریبی به کارت بیایم

ای امام رفته از حال

ازدحام است بین گودال

ای عموجان ای عموجان

عاشقی کردن از سر گرفتم

دست خود دادم و پر گرفتم

کرده ام آرزویی  تا تو آمین بگویی

نذر تو دست بسته به مویی

بعداصغر نخواهم گلویی

سینه تو  قتلگاهم

گرچه بیسر روبراهم

ای عموجان ای عموجان

==================

رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم

رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم

رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی

نشان حرمله و خولی و سنان بدهم

دلم قرار ندارد در این قفس باید

کبوتر دل خود را به آسمان بدهم

عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو

من آمدم که حسن را نشانتان بدهم

عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است

خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم

سپر برای تو با سینه می شوم هیهات

اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم

مگر که زنده نباشم که در دل گودال

اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم

من آمدم که شوم حائل تو با عمه

مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم

عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان

جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم

کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم

عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم

صدای مرکب و نعل جدید می آید

عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم

فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر

که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم

عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش

بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم

برای آنکه جسارت به پیکرت نشود

خودم لباس تنت را به این و آن بدهم.....

ـــــــــــــــــــــــ

دوباره بغض و کمی آه، علتش این است
حرم نرفته بمیرم...خجالتش این است
«
سلام می دهم از بام خانه سمت حرم
ببخش نوکرتان را بضاعتش این است»
هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا
محبت و کرم یار سرعتش این است
به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین
تمام لذت فرهاد و خلوتش این است
رقیق شد دل آلوده از گناهم باز
کمی ز معجزه ی چای هیئتش این است
به قطره قطره ی اشکم ملک خورَد غبطه
که اشکِ روضه ی ارباب قیمتش این است
شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست
چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است
عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد
که جذبه ی نظرِ یار، قدرتش این است
محبتش زِ ازل با گلم شد آغشته
که ماجرای من و عشق قدمتش این است
هوایِ مملکتِ سینه زن سیاسی هست
که گریه های سیاسی بشارتش این است
خوشا میانِ عزا جان دهم، همه گویند:
غلامِ کویِ حسینیه قسمتش این است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شور

دست گداییمون سمت کرمته

خیلی دلم اقا تنگ حرمته

حرم نگو عشق و دین و دنیامه

حرم نگو خواب خوبه شبهامه

اقا میدونی با تو رو راستم

من که مرگم رو تو روضه ت خواستم

سالار زینب

***********

اصلا امیدی نیست به بندگیامون

عشقت صفا داده به زندگیامون

کریمی و روز و شب سفرت پهنه

 هنوز توی چشمام قاب این صحنه

موکب به موکب اشک و بی تابی

یاد رقیه درد و بی خوابی

سالار زینب

***********

بین بیچاره ها ذکری که رایجه

 اکشف کروبنا باب الحوائجه

دوای درد بی درمون عباسه

 همه گدا ها رو به اسم میشناسه

مادرم واسش سفره میندازه

اسم ابالفضل کار راه اندازه

جانم ابالفضل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی