میکده

یادمان ذاکر اهل بیت کربلایی سیدسجاد مشهدسری

میکده

یادمان ذاکر اهل بیت کربلایی سیدسجاد مشهدسری

اشعار شب ششم محرم

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ


مناجات

....... این غم دل شکن را  (*)

رها کن زدوری خود مرد و زن را

به پاییز پایان بده با حضورت

بهاری عطا کن خزان چمن را

بیا و به پای قدمهایت آقا

جدا کن سر مانده بر روی تن را

میایم به این روضه ها تا بگیری

دمی دست خالی این سینه زن را

به ذکر حسین تو دل داده ام من

که گوشم دگر نشنود هر سخن را

حسینی بگو تا که ز آهت بسوزیم

بساط غم روضه بی کفن را


به آه  یتیم غریب مدینه

که سوزاند از آتشش انجمن را

قدم رنجه کن جان زهرا و امشب

بخوان روضه قاسم ابن الحسن را

ــــــــــــــــــــ

(*) با عرض پوزش متأسفانه این مصرع بریده شده  و در فایل ضبط شده واضح نبوده


روضه

باد وقتی که برآن حلقه گیسو افتاد
دید درقلب حرم باز هیاهو افتاد

سیزده باز زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازوی خود هدیه ی بابایش را

بنویسید که خورشید نقابش شده ست
باز زانوی ابالفضل رکابش شده است

بجزاین پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زره ای قدتنش نیست نیازی هم نیست

بگذارید رود حوصله اش سر رفته
چه نیازی به زره داشت به حیدر رفته

آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیر حسن را به کمر دارد اوست

رخصتی تا دهدش ،سمت عمو می اید
چقدر بیرق عباس به او می آید

دل میدان زده و هیچ هماورد نبود
پیش او در دل این معرکه یک مرد نبود

رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرز کمین کردنش عادت دارد

شد جمل، بال همه ریخت حسن رادیدند
یال وکوپال همه ریخت حسن رادیدند

ازرق شامی اگر چارپسرآورده
چه خیالیست علی تیغ دوسر آورده

چون علی بین احد مانده ولی چیزی نیست
چارصد یل اگر آید به علی چیزی نیست

ازرق این ضربه شمشیر بخور چشمت کور
خاک از نعره یک شیر بخور چشمت کور

پنج تن آمده بودند که پرها را زد
نیت پنج تن او کرده و سرها را زد

تا که هر ضربه او زیر گلو می پیچید
زودتر از همه تکبیر عمو می پیچید

 

باد وقتی که برآن حلقه گیسو افتاد
سنگ باران شد ومیدان به هیاهو افتاد

سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد

نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا
نیزه ای خورد از این سو واز آن سو افتاد

به زمین خورد ولی زیر لبی زهراگفت
راه یک نیزه همان لحظه به پهلو افتاد

سرنجمه به روی شانه زینب، غش کرد
تا که پرشد حرم از هلهله بانو افتاد

آه از آن آه که درسینه مزاحم می دید
وای از آن پنجه بی رحم که بر مو افتاد

قوتی داشت عمو حیف علی اکبر برد
برسرش آمد ویکباره به زانو افتاد

عسل از کنج لبش ریخت ،سرش لشگر ریخت
وسط قائله انگار که کندو افتاد

کاش اینقدر نمی ریخت بهم این لشگر
جای یک نعل همان وقت به ابرو افتاد

ــــــــــــــــــــــ

بیا تا یکصدا باشیم در خونه ش گدا باشیم

بذار امشب روئ باز گدای سفره مجتبی باشیم

با حسن مستو مجنونیم  به این آقا ما مدیونیم

یه روی تو بقیع باهم زیارت نامه میخونیم

السلام علی سیدنا المجتبی

شده چشماش مثه دریا    افتاده رو خاک صحرا

اشهد آخر قاسم     به زیر سم مرکبها

السلام علی...

این علمدار دلداده    روی خاک غم افتاده

شده تو موج خاک و خون     ذکر این مجتبی زاده

السلام علی...

ـــــــــــــــ

هل من مبارز      یا ایهالناس

میره به میدون      شاگرد عباس

سبط المصطفی ابن المجتبی 2

یاحسن یاحسن طپش قلب من

یادم نمیره بابام وقت شهادتینش

میگفت میون بستر حرفی رو با حسینش

لایوم کیومک اباعبدالله

دارم چه شور و حسن ختامی

کارش تمومه  ازرق شامی

سبط المصطفی ابن المجتبی 2

یاحسن یاحسن طپش قلب من

الله اکبر رو لبهای تو عموجون

انگاری اومده باز شیر جمل به میدون

لایوم کیومک اباعبدالله

مثل ابوالفضل دیگه رشیدم

زیر سم اب چه قد کشیدم

سبط المصطفی ابن المجتبی 2

یاحسن یاحسن طپش قلب من

ارث من از مدینه است این زخم روی سینه م

میرم تا که سرت رو رونیزه ها نبینم

لایوم کیومک اباعبدالله

ـــــــــــــــ

نوحه

من ذبیح امامی کریمم

سینه سرخ از بلایی عظیمم

لشکری بر سرم ریخت

بر زمین پیکرم ریخت

تیغ و سر نیزه دور و برم ریخت

غرق خون تکه های پرم ریخت

غربت تو مضطرم کرد

دست گلچین پرپرم کرد

ای عموجان

پهلویم نیزه ای بی هوا خورد

ماه زخمی ات افتاد و پا خورد

ای عمو زیر شمشیر

شکل من کرده تغییر

آه از این استخوان گلوگیر

زخم پهلوی من میکشد تیر

کن حلالم زیر مرکب

پیکرم شد نامرتب

ای عموجان

زیر پا رفته پاشیده گشتم

چون عقیقی تراشیده گشتم

شاخ و برگم بریده ست

ماندن من بعیداست

نعل اسبی که رویم دویده ست

صورتم را پر ابروکشیده ست

ای عمو تا حجله بخت

بردن من میشود سخت

ای عموجان

ــــــــــــــــــ

واحد

سیزده ساله است هرجا غصه ام را دیده ای

زودتر از دیگران حال مرا پرسیده ای

مقل خورسیدی به روی ماه مهتابی من تابیده ای

بیشتر از بچه های خود مرا بوسیده ای

حس نکردم که یتیمم با تو در این سالها

هم عمو بودی برایم هم پدر این سالها

آبرو دارم زمین ننداز پس روی مرا

راستی دیدی تو حرز روی بازوی مرا

خوب دقت کن ببین نامه برایت آشناست

دست رد دیگر مزن این دستخط مجتبی ست

ــــــــــــــــــــــ

می روی نور ز هر دیده جدا می گردد

حاجتی را که حسن داشت روا می گردد

مادرت نجمه به زهرا متوسل شده است

یا که مشغول مناجات و دعا می گردد

وجعلنا به تو می خواند که چشمت نزنند

این گل یاسمن انگشت نما می گردد

او مدام از من و عباس سؤالش این بود

این همه اسب به یک نقطه چرا می گردد

زرهی یافت نشد تا به تو اندازه شود

کفن اندازه به این قد رسا می گردد

مثل آئینه ی افتاده به زیر سنگی

برسد دست به آئینه دو تا می گردد

سنگ باران شده ای؟خصم نفهمیده هنوز

سنگ از فیض نگاه تو طلا می گردد

قد کشیدی بدن توست و یا موم عسل

تک تک اعضای تو در راه سوا می گردد

عمه ات زود تر از من بَرِ اکبر آمد

دیر اگر کرده به دنبال عبا می گردد

به روی دست عمو غلط نزن می ترسم

استخوان های تو از مهره جدا می گردد

ـــــــــــــــــ

دوضرب

عموحسین عمو حسین ببین که پوشیدم به تن کفن

به معرکه دلاورم که هستم زاده حسن

به دیدار بابای خود عازمم

جوانی ز نسل بنی هاشمم

منم زاده مجتبی قاسمم

یاحسین صلوا علیک

سلام ماسلام ما

ــــــــــــــــ

دودمه

قاسمم در وسط معرکه در تاب و تبم

من شهادت طلبم

مرگدر راه ولایت عسل روی لبم

من شهادت طلبم

ــــــــــــــــ

شور

بلا نبینی ای سینه زن     با مدد از شاه بی کفن

چند شبه گفتی جانم حسین بگو تو امشب جانم حسن

نفس بزن دم بگیر (جان حسن ) 3بار

دم تو محرم بگیر (جان حسن ) 3بار

بگو تو با فاطمه (جان حسن ) 3بار

میبردت علقمه (جان حسن ) 3بار

حسن جان حسن

**********

فاطمه خیلی دلواپسه   نذار بگن اقام بی کسه

تاصبح بگی تو جانم حسن   بهت نمیگه هیچکس بسه

بغض میون گلوم (جان حسن ) 3بار

ای همه آبروم (جان حسن ) 3بار

تاب و توانم تویی (جان حسن ) 3بار

هر ضربانم تویی (جان حسن ) 3بار

حسن جان حسن

ــــــــــــــ

شور

رد شد از زیر قرآن    آمد از خیمه طوفان

دارد در زیر پایش    میلرزد قلب میدان

چه صف شکن می جنگد به تن کفن می جنگد

درون میدان گویا      خوده حسن می جنگد

قد و بالایش مثل بابایش

عالم گردی از نعلین پایش

ان تنکرونی فانا ابن الحسن

شور

جونمون به لب اومده    کاشکی عمرمون قد بده

تو بقیع ببینیم برات    یک ضریح و یک گنبده

بنویسید به روی قبر و به روی کفنم

من حسینی شده دست امام حسنم

ایشاالله ای سینه زنای کربلا

یه روز میرم از حرم امام رضا

حرم امام مجتبی

السلام و علی الحسن و علی قاسم ابن الحسن

و علی اولاد الحسن و علی اصحاب الحسن

**********

تو محرما خونمون   نذری می پزه مادرم

زندگیم و میدم برات   یا امام حسن نوکرم

تو کریم ابن کریمی و گدای تو منم

من حسینی شده دست امام حسنم

محبتت شده تموم زندگیم

به عشق تو یه عمره میرم از قدیم

زیارت سید الکریم

السلام و علی الحسن و علی قاسم ابن الحسن

و علی اولاد الحسن و علی اصحاب الحسن

**********

تنها زینب با خبر از دل حسن ای خدا

کوچه بنی هاشم قاتل حسن ای خدا

از ازل تا به ابد گریه کن و سینه زنم

من حسینی شده دست امام حسنم

نداره تو بقیع یه دونه سینه زن

ندیدم هیچکسی رو ای خدای من به غریبی امام حسن

السلام و علی الحسن و علی قاسم ابن الحسن

و علی اولاد الحسن و علی اصحاب الحسن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی